درباره عکس شهید / چشمش به راه بود ؛ که بچه ها بیایند ...
خدایا آقامون که داره میاد ؛ مارو تا اون موقع آدم کن ... |
در کتاب (حرفی از هزاران) خاطرات امام خمینی آمده است...
بخشی از کتاب خاطراتی از امام:
یک روز یکی از دوستان قاب عکسی از حضرت محمد (ص) برای امام آورد و این عکس مورد توجه و علاقه امام قرار گرفت.پرسیدم داستان این عکس چیست؟
گفتند:
نقل است که پیغمبر وقتی کوچک بودند به غاری میرفتند ؛
راهبه ای آن جا بوده ، وقتی میرفتند آن راهبه تصویر پیغمبر را روی سنگ حک کرده است
و میگفته این شخص (پیامبر) شخص بزرگی است که من آثار نبوت را در او دیدم. او پیامبر خاتم خواهد بود.
بعد از شکلی که روی آن سنگ ترسیم شده نقاشی کرده اند.
این عکس عجیب مورد علاقه امام بود.
ایشان میگفتند: به خاطر این که منتسب به پیامبر (ص) است من دوست دارم. نه این که به صحت عکس اطمینان دارم؛ میگفتند:
حالت قشنگی دارد.
به قول یکی از دوستان که میگفت:
حتما یک سری در این عکس بوده ؛ چون عکس های دیگر هم هست منتسب به حضرت علی (ع) و یا پیامبر (ص) پس چرا اماl راجع به آنها این حالت را نداشتند ولی این عکس ؛ امام را این چنین شیفته کرده است.
امام آن را گذاشته بودند جلوی خودشان و میگفتند:
گاهی که توی اتاق نیستم یکی دو ساعت , دلم تنگ میشود بر میگردم اینجا و این عکس را تماشا میکنم.
ایشان میگفتند:
خنده شان ؛ نگاهشان دوست داشتی است !!!
نویسنده وبلاگ:
امام خمینی به برخی اسرار و ناگفته ها واقف بوده اند ؛ نفسشان حق بوده است.
به هر صورت ما هم به امام خمینی تاسی کرده و علاقه مان را به این تمثال بیشتر میکنیم.
باشد که انشالله باظهور مولی و سرورمان امام مهدی (عج) چشم مان به جمال آن نور کامل روشن گردد
اللهم عجل لولیک الفرج
عکس از:
#مهرداد/#بچه_مثبت
همانا امام حسین (ع) برای برپایی واقعی نماز قیام کردند ...
نماز یعنی: خدایا نعمت بندگی را از من مگیر ...
این را مرتب در ذهن تازه نگه داریم تا انتهای زندگی؛ بندگی را فراموش نکنیم ...
به نام خدای مهدی عج
چیزی به نابودی اسرائیل نمانده
جنگ 1 روزه ایران و اسرائیل
جنگ 8 روز غزه
2012 نوامبر
جنگ 22 روزه غزه
۲۰۰۹–۲۰۰۸
جنگ 33 روزه لبنان
جولای 2006
اول 33 روز؛بعد 22 روز؛ حالا شد 8روز؛ وانشالله
برای آزادی قدس شریف فقط یک روز ...
//////////
حاج احمد متوسلیان: با اسراييل وارد جنگ خواهيم شد
رویارویی مستکبران زمانه ما با اسلام و طلوع این خورشید تابان ؛ یک رویارویی است که بدون شک با پیروزی اسلام به پایان خواهد رسید ...
داستان کسانی که استقامت کرده اند ...
داستان کوتاهی که شاید با دلتون بازی کنه ...
روایت کوتاهی از روز ها و شب های پر هیاهو و پر فراز و نشیب مادران و پدران؛ شهدایی است که ما امروز تمام قد مدیون جان فشانی هایشان هستیم.
وقتی نبود...
آقا: خانم؛ ناراحت نباش شاید خدا نمیخواهد ما بچه دار بشیم ... هر چی قسمت بشه همون میشه ...
خانم: ولی من ته دلم میگه ما یک روز بچه دار میشیم ...
آقا: اگه یک وقت بچه دار بشیم ؛ نوکر امام حسینش میکنم.
خانم: انشالله که بچه دار میشیم و بچه مون میشه نوکر امام حسین ...
چند سال بعد ...
آقا: خانم خدا بهت خیر بده ؛ خیلی خوشحالم کردی با این خبرت ... ؛ خدایا شکرت ...
خانم: دیدی گفتم ؛ دلم روشن بود ... خدا ما رو بی پاسخ نگذاشت و حاصل نذر و نیاز هامون رو داد ...
وقتی هشت ماهه بود ...
آقا: خانم میگم بچه چطوره ؛
خانم:هیچی از صبح کلی بهم لگد زده ؛ الان هم که صدای شما رو شنیده خیلی آروم شده ...
وقتی میخواست بدنیا بیاد ...
آقا: خانم شما میگی پسره یا دختر ؟
خانم ؛ فرقی نمی کنه ؛ هرچی که خدا بخواد ؛ هرچی باشه غلام یا کنیز حسین (ع ) هست" ...
وقتی بدنیا اومد ...
پدر: وای چه پسری ؛ خدا ممنونم از این لطفت ؛ خدایا شکرت من هم پدر شدم ؛ چقدر زیباست این بچه , چقدر بانمکه ... خدیا ممنونم که به من لطف کردی ؛ انشالله که امانت دار خوبی باشم ...
فردای تولد
پدر: خانم نظرت چیه اسمش رو چی بگذاریم؟
مادر: هر چی تو بگی...
پدر من که دوست دارم از نام ائمه انتخاب کنم. ولی از اونجا که قرار گذاشتیم خادم معصومین علیه السلام باشه ؛ فکر کنم ؛ عباس خیلی خوب باشه
مادر: درست میگی ؛ عباس ... آره عباس جونم ...
وقتی یکساله بود ...
پدر: خانم چرا هنوز بیداری ؛ استراحت کن؛ فردا کلی کار داریم ، باید بریم شهرستان ...
مادر: دیر اومدی بهت نگفتم , بچه گلوش خس خس میکنه ؛ اینگار سرما خورده ، خیلی نگرانشم . چیزیش نشه بچم.
پدر: عیب نداره ، چقدر بی جهت نگرانی ، خدا خودش داده ، خودش هم حافظشه ؛ ولی کاش بهم زودتر میگفتی فردا قبل حرکت یک سر میبریمش دکتر ...
نگران نباش
وقتی یه کوچولو بزرگتر شد
پدر: من عاشق این خنده های عباسم ... عباس جون بیا بپر بغل بابا ... عباس جونم بیا بابا ؛ عباس جون دامادی تو ببینم ؛ خدا میشه اون روز ...
وقتی کمی بزرگ تر شد
چه چیزایی میگه این بچه ؛ همه جمله هاش همین جوری خنده داره ... به دوچرخه میگه چوخره ... ناقلا بیا پیشم ؛ عباسم بیا ...
وقتی 5 ساله شد
اع اع پسرم ؛ بابا؛ با چاقو بازی نکن دستت رو میبری ها ؛ خانم این چاقو اینجا چکار میکنه ؛ نمیگی بچست ؛ ممکنه زبونم لال کار دسته خودش بده و خودش رو زخمی کنه ...
وقتی پدر از سر کار برمیگشت
پدر: خانم چرا دم در وایستادی خوب نیست برو تو ...
مادر: سلام ؛ بچه کلی التماسم کرد ، تنهایی بره مغازه ، دیر کرده نگرانشم ؛ خوب اومدی برو ببین کجا مونده ...
پدر: اع خانم ؛ مگه اون عباس نیست , چقدر خرید کرده نیم وجبی ؛هی از دستاش میافته ، برم کمکش ...
مادر: خدایا شکرت بچم اومد ...
وقتی میخواست مدرسه بره ...
پدر: بیا پسرم ؛ ببین چیا برات خریدم ؛ این یه مداد مشکی و اینم یک مداد قرمز؛ اینم دفتره میتونی باهاش نقاشی های جدید بکشی ؛ ولی اگه صبر کنی از فردا میری جایی که با دوست های جدیدت چیزی های جالب تر توش بنویسی ...
عباس: بابا جون ممنونم؛ خیلی قشنگ هستند ...
چه بوی قشنگی هم میده
یک روز بعد از بازگشت از مدرسه ...
مادر: چیه پسرم چی شده؛ چرا رنگ و روت پریده ؛ نکنه دعوا کردی ؛ کی جرات کرده تو رو بزنه ؛ بیا بریم ببینم کی تو رو زده ، مگه کسی جرات داره دست رو عباس من بلند کنه ...
یک روز دیگه قبل رفتم به مدرسه ...
پدر: من فرصت نمیکنم ولی شما امروز برو مدرسه ببین اوضاع درس بچه چجوریه ؛ باید کمکش کنیم درسهاشو خوب بخونه و خوب پیشرفت کنه تا آینده یک کاره ای بشه و کاری برای این مملکت بکنه
یک روز در مسیر کوهنوری با پدر
پدر: پسرم این کوه ها که میبینی ؛ مثل مشکلات زندگیه ؛ اگه صبر داشته باشی و استقامت بخرج بدی میتونی همه اونها رو پشت سر بگذاری ؛ سعی کن با توکل به خدا همه مشکلاتت رو حل کنی ...
عباس: بله پدر ؛ همین طوره که شما میگید
یک شب هنگام رفتن به عروسی
پدر: خانم داریم میریم ؛ عباس چرا آماده نشده مگه نمیخواد بیاد ؛
مادر : خیر ؛ میگه من اونجا راحت نیستم ؛ ممکنه چشمم به نامحرم بیافته ؛ ناراحت میشم؛
پدر:آفرین به عباسم ؛ آفرین ؛ ولی چرا به ذهن خودم نرسیده بود ؛ خانم شاید بهتر باشه ماهم به این مجلس نریم ؛ خیلی مناسب خانواده ما نیست, به نظرت میتونی یک بهونه جور کنی؟
مادر: ... چی بگم ...
عباس: بابا خیلی دوستت دارم ...
یه درس اخلاقی از عباس
یک روز وقت ظهر وقتی پدر میخواست بره نمازش رو بخونه
عباس به بابا : بابا بیا من وضو میگیریم ، شما ببین من درست میگیریم ... خوب ... خوب ...
بابا با خودش: عجب چرا عباس اینجوری کرد ؛ نکنه من تو وضو خودم کم دقتی میکردم... ؛ ای عباس باباتو شرمنده کردی ها ...
بابا خطاب به عباس : درسته پسرم عالی بود ...
یک روز ورزشی
بابا: پسرم امروز مامانت میگفت رفتی باشگاه کشتی ؛ آره میخواهی ورزشکار بشی ؛
عباس ؛ نمیدونم ولی ورزش رو خیلی دوست دارم ؛
پدر: آفرین پسرم دست این دوست و همسایه های همسنت رو هم بگیر به هم برید ؛ اینجوری هوای همدیگر رو هم بیشتر دارید ,
عباس: باشه بابا ولی نگرانم نباش اونجا حواسم جمع هست ؛ تازه چنتا از دوستهای مسجدی هم هستند ...
در امید دامادی
بابا به مادر: خانم این پسر ماشالله مردی شده واسه خودش ماشالله درسش هم که تموم شده نمیخواهی براش آستین بالا بزنی ؟؟
مادر: چی بگم والله ... هر چی میگم میگه فعلا نه ...
پدر: آخه چرا ؟ ماشالله یلیه واسه خودش ؛ درسش هم که تموم شده ؛ اگه خدابخواهد چند جا هم واسش کار سپردم , بلکه یکیش جور بشه ؛ بره سره کار ؛ الان با این تیپ و قیافه و تحصیلات همه جا بهش کار میدهند ...
مادر: خدا کنه ؛ ...
قضیه جبهه
پدر: خانم چی میگی ؛ عباس یعنی میخواد بره جبهه ؟؟؟ ؛ خوب تو چی بهش گفتی ؟
مادر: من که هر چی بهش میگم تو نرو گوش نمیده مرد ؛ تو راضیش کن نره ... من که دلم هنوز نرفته از جا داره کنده میشه ؛ جبهه پر است از جوون های مختلف ؛ حالا عباس ما نره نمیشه؟؟؟ ؛میگه مامان من هم اینجا بمونم دلم کنده میشه ؛ باید برم ...
از طرفی هم که امام فرموده که جبهه نیرو میخواد و مردم کمک کنند...
پدر: خوب چه کار کنیم
مادر: چی بگم مرد اون اگه بره و سالم هم برگرده فکر نکنم من زنده بمونم ؛ آخه تاب دوریش رو ندارم , همون 2 سال که رفته بود خدمت سربازی قلبم کلی تیر میکشید ؛ دیگه طاقت ندارم ؛ یک کاری کن نره ؛ دارم میمیرم ...
پدر: چی بگم خانم,خوب ... تو میگی چکار کنیم ؟؟؟...
یک روزی از روز های مرخصی های جبهه
عباس: مامان من باید الان برم ؛ اومدند دنبالم ؛ باید با بچه ها برم ؛
مادر: چرا اینقدر با عجله ؟صبر کن با بابات هم خداحافظی کن ؛ نه مامان دیر میشه ؛ بهش تلفن میزنم و خداحافظی میکنم ... مامان ساک من کجاست ...
مادر: پسرم اینقدر عجله نکن ، بابات بیاد ببینه بی خبر رفتی خیلی نارحت میشه ها ... یکم صبر کن بیاد ...
عباس: نه مادر دیرم میشه ...
بعد رفتن به جبهه ...
الو مامان سلام ؛ خوبی صدا ضعیفه ؛ آره خیلی سخت تونستم تماس بگیریم ؛ بابا کجاست ؛ چی صدا نمیاد ، حالش خوب نبود ؛ چی فشارش افتاده ؛ چرا؟ ؛ من که گفتم باهاش تماس میگریم ... آخه الانم که باید بریم خط ؛ چی چی ؛ هیچی مامان خط رو خط میشه اینجا ؛ چی ؛ نه جایی نمیخواهیم بریم ؛ با بچه ها همین دور بر هاییم و همچنان پشت خطیم ؛ جامون امنه .... مامان برام دعا کن ...
مادر: چرا پسرم ؛ عباس: همینجوری ، یه نذر کردم میخواهم بر آورده بشه ؛ مادر: خیر انشالله ؛ آره خیره ...
چند ساعت بعد ...
مادر: مرد امشب نمی تونم بخوابم ؛ خوابم نمیبره ؛
پدر:اع تو هم بیداری؟ چرا مگه چی شده ؛ عباس چیزی گفت بهت که به من نگفتی ؛ نه همونی که گفتم ؛ گفت جاش امن و امانه ؛ فقط گفت برام دعا کنید ؛ گفت نذر داره ؛ نمیدونم نذرش چیه ...
پدر: راست میگی منم آخه دلم پیششه آخه همین اومد مرخصی هم خیلی سیر ندیدش که رفت ؛ از اون طرف هم بدون خداحافظی رفت ... راستش من دلم یکم شور میزنه ؛ این پسره همه فکر من رو به خودش مشغول کرده ...
مادر: چی میگی مرد بگیر بخواب .. صبح باید بری دکتر بازم چک بشی ...
پدر: خانم آخه ما همین یه بچه رو داریم چکار کنم دست خودم نیست ؛ خدا همین یه امانت رو بهمون داده ؛ کلا بدون اون نمیتونم ...
فردای اونروز (عملیات)
پدر: خانم هر چی زنگ میزنم عباس رو پیدا نمیکنم ؛ معلوم نیست کجاست ؛ ناقلا اینگار دیشب عملیات خط شکنی داشتند بهمون نگفته ؛
مادر: حالا ببین پیداش میکنی ببینیم باز چه بلایی سر عراقی ها آورده ...
یک روز بعد
مادر: مرد پاشو برو حوزه بسیج ببین میتونی از دوستان خبری ازش بگیری ؛ اینطوری که نمیشه ؛ آخه چی شده ؛ هیچوقت ما رو اینقدر بیخبر نمیگذاشت.
پدر: چشم ؛ خانم ؛ بازم میرم ؛ هر جا بگی رفتم سر زدم خبری نداشتند ازش ...
چند روز بعد:
مرد بسیجی: سلام خانم ببخشید مزاحم شدم منزل عباس آقا ... همین جاست
مادر: بله بفرمایید ؛ ببخشید میخواستم بگم ؛ میخواستم ؛ محمد تو بگو ...؛ محمد (آهسته): ابراهیم تو بگو دیگه شک میکنه ها ...
مادر: چی شده ؛ راستش رو بگید چند روزه از بچم خبری نیست ؛ خانم راستش ... راستش چی ... خانم خانم یکی بیاد کمک خانم از حال رفتند ...
روز های پر اضطراب انتظار:
... و دیگر آه و گریه ...
یک ماه بعد:
مادر: مرد یک فکری بکن چکار کنیم ؛ آخه اقلا یه جنازه ای... هیچی ... ؛
پدر: زبون تو گاز بگیر زن ؛ بچه ما صحیح و سالمه ؛ الانم اسیر شده ؛ صحیح و سالمه ، شاید هم تو آسایشگاه ؛ داره با دوستاش کشتی میگیره ...
مادر: آخه اینجوری که نمیشه ؛ هر کی تو اون عملیات شهید شده جنازه اش برگشته ؛ و هر کی هم که زخمی شده معلومه ؛ اسیر های اون عملیات هم طبق لیست جدید سازمان ملل مشخص شدند ؛ دیگه کسی نمونده ...
پدر: نه خانم ؛ پسر ما تک بود ؛ به خاطر همینه که مخفیش کردند ، فکر کردند که مثلا چقدر اطلاعات داره ...
بهت قول میدم بزودی ازش خبری میرسه ...
چند سال بعد ...
پدر: خانم چند تا از دوستاش امروز پیشم بودند ؛ میگفتند که یکی گفته که دیدند عباس شب عملیات تیر خورده ...
چی شد ؛ حاج خانم ؛ حاج خانم ...
چند سال بعد...
خدایا هنوز منتظرم ؛ امانتی که بهم دادی هستم ها ؛ خدایا بده اقلا یک باره دیگه ببینمش ؛ خدا ...
سال 1369
پدر:خانم شنیدی چی شده
مادر: نه چی شده ,
پدر:میگن عراق اسیر هامون رو داره آزاد میکنه ؛
مادر: وای خدایا ؛ میشه پسرم ؛ پسرم ؛ پسرم برگرده ,
پدر: میگن بعضی از اسیرهایی که تابه حال هیچ اسمی ازشون نبوده هم دارند برمیگردند ...
مادر: وایخدای من؛ راست میگی ؛ یعنی میشه عباس من هم توی اون ها باشه ...
پدر: خدا کنه ؛ من که دیگه طاقت ندارم ...
چند مدت بعد:
مادر: مرد پس چی شد ؛ همه اسرا که اومدند ؛ پس چرا عباس من نیومد ؟؟؟
پدر: نمیدونم حاج خانم ولی میدونم برمیگرده ...
شاید یه زندان رو صدام دست نخورده نگه داشته ،
پدر: چه میدونم ...
قبل از سال تحویل چند سال بعد ...
مرد بیا این کاروان های راهیان نور ثبت نام کنیم ؛ بریم منطقه ؛ دلم هوای اونجا رو کرده ؛ شاید یه بویی از بچم احساس کردم ؛
پدر: راست میگی ... بریم ... دلم آروم میگیره اونجا ...
توی مناطق ...
مادر: آقا اینجا همه جاش بوی عباسم رو میده ...
پدر: آره حاج خانم راست میگی ؛ نمیدونم چرا دلم آرومه آرومه ؛ اصلا دوست ندارم برگردم ؛ تازه میفهمم عباس چرا وقتی میومد مرخصی دوست داشت زودی برگرده اینجا...
مادر: راست میگی ها ...
چند سال بعد ,شهر توی صف ...
مغازه دار: يالا شیر تموم شد ؛ دیگه برای شیر وای نیاستید ...؛
پدر: آقا شما شیر دارید من دیدم چند تا جعبه بردید توی مغازه ,
فروشنده: نه پدر جان اشتباه میکنی ... شیر تمام شده , از فردا هم یا زود تر بیا؛ یا پسرت یا نوه ات رو بفرست بیایند تا شیر بهتون برسه ...
پدر: پسرم ؛ نوه ام ... !!!
یک روز توی خیابون ؛ مادر + پدر
پدر: حاج خانم ببین این چه وضع حجابه ؟؟ من شرم میکنم میام خیابون , اگه یک وقت عباسم برگرده اینارو ببینه دق میکنه که ...
مادر: تو بگو برگرده اصلا از اینجا میریم ... میریم هر جا که عباس مون بگه ....
پدر: راست میگی ها فکر خوبیه ؛ هر جا که عباس بگه ...
یک روزی از همین روز ها ...
الو سلام علیکم ... بفرمایید منزل ... بله بفرمایید , حاج خانم ببخشید شما خانم ؟؟؟ من ...
آقاتون خونه هستند ؟؟؟
پدر: الو بفرمایید ؛ کاری داشتید ؛
کارمند: از بنیاد شهید مزاحمتون میشیم ؛ اگه میشه تا یک ساعت دیگه میاییم ازطرف بنیاد خودنه تون ؛ تشریف داشته باشید ,
پدر: خواهش میکنم بفرمایید , اتفاقی افتاده؟؟؟
پدر:خیر حضورا خدمت میرسیم ...
دوساعت بعد
صدای زنگ در ...
بفرمایید ؛ سلام و علیکم... ؛ سلام علیکم,...
کارمند: خدمت شما عرض کنم ؛ در تفحصات برون مرزی تعدادی شهید جدید پیدا شده که ؛ وجود یک پلاک نشون میده که .... آقا ؛ حاج آقا ... شما حالتون خوبه ؛ زنگ بزن اروژانس ؛ خانم مگه شما نگفته بودید بهشون ، چیرو ؛ مگه چی شده ... چی یعنی درست شنیدم ؛ یعنی منظور شما ...عباسم عباس من ...
کارمند دوم: بابا چرا اینجوری گفتی بهشون اینا تک فرزند بودند ... کارمند اول: وای خدای من...
روز ملاقت...
پدر: خانم؛ حاج خانم با شما هستم بفرمایید تو ...
مادر: شما بفرما ... یا الله ...
حاج آقا ببخشید این جعبه(تابوت) مال پسر شماست ... ؛
پدر: چی؟ این؟ یعنی عباس من این تو هست ؟...
عباسم ...
در حال برداشتن درب تابوت ...
عباسم ، سلام پسر گلم ؛ چرا بدو خداحافظی رفتی ؛ چرا ؟ نمیگی بابات دلش برات تنگ میشه ؛ یعنی اینقدر باباتو دوست داشتی ...
خوب بگذار صورت ماهتو ببینم عباسم
بعد برداشتن در ...
اه آقا این اشتباهیه ...
چرا ؟؟؟
این توش خالیه ؛ فقط یک تیکه پارچه است !!!
نه اسمش که همینه ؛ بزار ببینم ؛ بله درسته همینه ...
پدر: نه منظورم اینه که توش بچه من نیست ... !!!
حاج آقا همینه بهتون که گفته بودم فرزند شما بعد 28 سال پیدا شدند و شما نباید ...
پدر: یعنی چی ؛ یعنی از عباس رشید من .... حاج خانم این آقا چی میگه ... یعنی عباس من اینه ؛ از عباس پهلوان من این مونده ...
اینکه از زمان تولدش هم کوچیکتره ....
عباسم ؛ عباس ...
آخ ...
...
...
...
...
اندر دل حاجی با گریه
خدیا چی بگم ...عباسم کجایی ؛ عباسم از تو فقط همین مونده ...
خدایا ...
خدایا ؛صبرم دادی؛ صبر کردم , ولی ...
چرا فقط همین ...
خدا ..............
خدایا ازت ممنونم که گذاشتی یک بار دیگه امانتی که بهم داری رو دوباره ببینمش ...
خدایا همین کم رو هم از من حقیر قبول کن ؛ تو خودت بهم دادی و خودت حفظش کردی ؛ و خودت دوباره ازم گرفتی ...
راضیم به رضای تو ...
آخ ...آه ...
خدایا ؛ دیگه حوصله این دنیا رو ندارم ؛ منو ببر پیش پسرم ... خسته ام از این همه درد و غصه ... این همه نامهربانی ...
خدا ....
پایان
نویسنده:
سخنی با خوانندگان داستان
از این روایات و وقایع بسیاری رخ داده و از این عزیزان کم در اطراف ما نیستند ؛ و ایشان در کنار ما زندگی میکنند, و چیزی که هست اینکه ما باید دقت و احترام بیشتری به این صاحبان اصلی انقلاب و آبرومندان نزد خداوند داشته باشیم؛ و در آخر توجه شما را به شنیدن سخن رهبر معظم انقلاب درباره نکته ای که شاید شنیدنش در این فضا جالب و مهم باشد؛ جلب میکنم:
رهبر معظم 1391/7/22:
آن کسانی که در دوران جهاد مقدس و دفاع مقدس در جبهه های جنوب و غرب رفتند وارد میدان ها شدند ، و جان خود را کف دست گرفتند ؛ آن دوران تمام شد
تقسیم کردند ؛ به ...
بعضی ها, پشیمان میشوند از گذشته شان
بعضی ها بی تفاوت می مانند
بعضی ها پایبند میمانند و آنهایی که پایبند می مانند باید دق کنند
این جمله اخیر را من قبول ندارم
آنهایی که پایبند می مانند؛ شاهد به ثمر نشستن این نهال و تناور شدن این درخت خواهند بود...
اللهم عجل لولیک الفرج
دانلود کل داستان به صورت فایل پی دی اف و تصویری
به نام خدای مهدی عج
این تصاویر رو تقدیم میکنم به همه عزیزان و هموطنان محترم مون
به همه اونهایی که مشتاق لحظه دیدار هستند
به همه اونهایی که سختی ها رو تحمل میکنند برای هدفشون ...
و در آخر تقدیم میکنم به
همه هموطنانی که هنوز رابطه انقلاب و جنگ و تحریم ها و مشکلات رو نمیدونند و متوجه نمیشوند که ما در حال پس دادن آزمون های آخری هستیم که انشالله منجر به برقراری حکومت ولی معصوم خواهد شد ...
انشالله
اللهم عجل لولیک الفرج
/////////////////////////////////////////////////////////////////
به نام خدای مهدی عج
شیخ حسن مثله جمکرانی در سال ه 373 به نحوی خدمت امام مهدی عج میرسند در حالی ایشان حضرت خضر (ع) را در کنار داشتند فرمان ساخت مسجد جمکران را در زمین فعلی صادر میکنند.
و
امر میکنند که : به مردم بگو به این مکان رغبت کنند و آن را عزیز دارند و
چهار رکعت نماز در آن گذارند و هر که این دو نماز را بخواند ؛ گویا در کعبه
نماز خوانده است.(نماز تحیت و نماز امام زمان)
توجه : حضرت
خضر 6000 سال هستند که هنوز زنده میباشند و مشغول اجرای اوامر حضرت حق ... و
هر که نام ایشان را ببرد ، میابست به ایشان سلام دهد ؛ چون همان آن در
کنار ایشان حاضر است ...
سلام بر ایشان , و سلام بر مولی مهدی عج...
عکس: سفر به جمکران و قم (قطعه ای از بهشت)
عکاس: مهرداد/بچه مثبت
دوربین: نوکیا ان86
مسجد مقدس جمکران پاییز 91
حرم حضرت معصومه (خواهر گرامی امام رضا ع)
داخل حرم حضرت معصومه (ُس)
درب شمالی ورودی به حرم
ضریح مقدس حضرت معصومه (س)
محل جابجایی زائرین
حیاط مسجد و زوار ...
حیاط مسجد و زوار ...
مسجد جمکران
دور نمایی از مسجمد مقدس جمکران
داخل مسجد جمکران ...
زوار در حال اقامه نماز تحیت و نماز امام زمان
جمعیت عظیم زوار مسجد جمکران
چاه جمکران...
عریضه نویسی زوار
عریضه نویسی زوار
عریضه نویسی برای انداختن به چاه مسجد
محراب مقدس جمکران جایی که متبرک است به حضرت ولی عصر عج
ماکت کلی مسجد مقدس جمکران
..
به نام خدای مهدی (عج)
تاکید آیت الله سید علی آقا قاضی (ره) برای خواندن نماز واجب در اول وقت و تضمین عجیب ایشان
http://inn.ir/NSite/FullStory/News/?Serv=3&Id=110281&Rate=0
شما را سفارش می کنم به اینکه نمازهایتان را در بهترین و با فضیلت ترین اوقات آنها به جا بیاورید و آن نمازها با نوافل، 51 رکعت است؛ پس اگر نتوانستید، 44 رکعت بخوانید و اگر مشغله های دنیوی نگذاشت آنها را به جا آورید، حداقل نماز توابین را بخوانید [ نماز اهل انابه و توبه هشت رکعت هنگام زوال است ].
مرحوم علامه طباطبایی و آیت الله بهجت از ایشان نقل می کنند که می فرمودند: « اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند. »
مرحوم آقای سید هاشم رضوی هندی می فرمایند: روزی یکی را به محضر آقای قاضی آوردند که مثلا آقا دستش را بگیرد و راهنمایی اش کند. مرحوم آقای قاضی فرموده بودند: « به این آقا بگویید که نماز را در اول وقت بخواند. »0اطلاعاتی چند درباره نماز اول وقت ...
(روی عکس کلیک کنید)
مسجد جمکران
سیمای مهدی (عج)
/
طرح هایی در باب مولا
تصاویر مهدوی گوناگون
//
لینک تصاویر
1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40
41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59
60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79
80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98
99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110 111 112 113 114
.
به نام خدای مهدی عج
تصاویر خود گویا است
اگر در محیط اطراف و کارهای روز مره مان بنگریم ؛ و دقت بیشتری داشته باشیم ؛ پر است از هدفگذاری هایی که در نهایت منجر به از بین رفتن دین و انسانیت و شرف و عدالت میشود ...
اینم دانلود یک خبر تلوزیونی در همین رابطه
http://host10.aparat.com//public/user_data/flv_video/103/bb4efe00cac2bccbd308a9c2a7326ce6306047.flv
الهم عجل لولیک الفرج
به نام خدای مهدی عج
فراضی از دعای ندبه: مَتی تَرانا وَ نَراکَ وَ قَد نَشَرتَ لِواءَ النَصرِ تُری
کی شود که تو ما را و ما تو را ببینیم؛
هنگامی که پرچم پیروزی در عالم برافراشته ای؟
کاربر گرامی: البته این تصویر مقام معظم رهبری بود که در سفر به مناطق زلزله زده در تبریز به ثبت رسیده ...
چه کنیم که فعلا باید اینگونه خیالپردازی و عشق بازی کنیم ؛ باشد که صاحب عصرمان هر چه زود تر در میان همه مردمان و در همه مناطق و در آغوش همه نیازمندانش قرار گیرد.
به نام خدای مهدی عج
قسمت اول در این آدرس:
تصاویری که با دیدن آن باید بگوییم "اللهم عجل لولیک الفرج"1
خداوندا به آبروی زوار مسجد ؛ به آه محرومان درب آستان مهدی عج به هر آنچه نزد تو با ارزش تر است ؛ منجی عالم را بر محرومان و امت و خلقت عرضه فرما...
خدایا مهدیی را برسان که با آمدنش هیچ مکانی نمیماند مگر که آباد شده باشد ...
خدایا این دیگر چه جور است ؛ تن را بفروشی که زنده بمانی ؟؟؟چند وقت پیش یکی از آشنا های مسن بعد سالها کلیه ای را گیر آورد ؛ تا از شر دیالیز راحت شود. بعد از شنیدن جزئیات بیشتر نگران صاحب کلیه (فروشنده)شدیم ؛ چرا که جوانی بود که به علت بدهی 4 میلیونی برای اینکه خانواده اش بی سرپرست نشود ؛ مجبور میشود کلیه اش رابفروشد.
خدایا میدانم که بنده ای را که خلق کرده خیلی ارزشمند است ؛ ولی ادامه به این شکل ... پسند عالم نیست ؛ برسان منجی را که در زمان خلافت حضرتش, محتاج یافت نمیکنی ...
خدایا این دیگر چه وضعش است؟؟؟ مگر مملکت اسلامی نیست؟؟؟ ؛ مگر اینان ناموس شیعه نیستند ؟؟؟پس چرا اینگونه با هم نامحرم و... چرا کاری کنند که باعث خشم تو شوند؟؟؟ مگر این ایران با شکوه تاکنون به این شدت دچار سردر گمی و بی حجابی و بی غیرتی شده بوده, مگر بلایی در راه است ؛ خدایا برسان مولایی را که خلق در زمان خلافتش , به دنبال هوس و شهوت انحرافی نمیروند , و هر آنچه هست علم است و عبادت است و شکوه و قدرت و عظمت انسان.برسان ولی عالمت را ...
خدایا مگر اینان مخلوق تو نیستند ؟؟؟ مگر حق اینان کمتر از آن انگلیسی هست که کشورش تا همین چند وقت پیش ضایعات دور ریختنی غذایی اش کل فقرا غذایی جهان را سیر میکرد ؟؟؟ مگر این لاغر اندامان و محرومان خیلی پست تر و کم ارزش تر از آنان (فربه گان مفسد) هستند ؛ برسان مولایی را که در زمان خلافتش کسی شب گرسنه بر زمین نخواهد گذاشت مگر انکه سیر شده باشد.
خدایا اینان بندگان مسلمان تو و گاها شیعه تو در عراق هستند که اینگونه و مظلومانه و به این شکل فجیع تل انبار شده اند.آیا اینان نمیبایست زنده میبودند تا از عطر ولی تو استشمام کنند ؟؟؟ خدیا برسان مولایی را که قائم نباشد روی زمین, مگر آنکه تمامی نا حقی ها را پاسخ دهد...
خدایا به آبروی مادران شهید به آبروی مادران مفقودین که آدم نمیتواند تصور کند که اینان چگونه تنفس میکنند ؛ چقدر چشمشان به درب است و تلفن ؛ شنیدن خبری از فرزند دلبندشان؛ برسان مولایی را که با آمدنش خیل عظیمی از شهدا ات بر میگردند (رجعت میکنند) و در رکاب حضرت قرار میگیرند. برسان ...
خدایا چه بگویم , مگر میشود انسان ها این بهترین مخلوقت را اینگونه از بین برد ؛ چیزی که اگر انسان مظلوم را بکشی , انگار که کل بشریت را کشته ای ... خدایا جرم اینان چه بوده ؛ نکند همه اینها مظلوم بوده اند؟ آنگاه که جرات که ؟؟؟ که هزاران بار کل بشریت را به قتل برساند.خدایا برسان مولایی را که حق مظلومین را ادا کرده و ظالمین را به سزای اعمالشان میرساند ... برسان ...
خدایا اینها هم مردم مسلمان تو هستند ...چون کشورشان هم پیمان و هم موضع با کشور های مورد لطفت همچون ایران اسلامی و لبنان است ؛اینوگنه مورد ظلم جمعی قرار گرفته اند.بلکم از مواضع خود کوتاه بیایند ...خدایا میدانم در زمان خلافت ولی ات هیچ خونی به نا حق ریخته نشود ؛ مگر انکه به سرعت عدالت بر آن اجرا شود ... پس برسان عامل حق بروی زمین را ؛ برسان ...
خدایا این ها سربازان سپاه و نیرو و قدرت تو هستند ؛ به لطفت قدرتمند شده اند ؛ تا حدی که توان داریم از کشورمان به نحو احسن دفاع نماییم ؛ خدایا توفیق بده به این لشکرت ؛ توفیق مشارکت در لشکر نهایی جهان اسلام و یا همان پروژه نهایی امامت و نبوت و بشریت را پیدا کنند. برسان مولا را ؛ برسان مولا را تا که ما هم شویم سرباز اماممان و تا شویم سرباز بی سر مولامان...
اللهم عجل لولیک الفرج
به نام خدای مهدی عج
نمیدونم چرا شبکه های ماهواره ای سکوت کرده اند !!!
مگه خون اینا رنگین نیست ؟؟؟
آخه تعدادشون هم نه یکی نه دو تا هزارانه...
نباید خبرشون رو رفت ؛ نباید بوق و کرنا کرد ؟؟؟
همین 3 سال پیش بود اون خانمی که هیچ معلوم نشد دقیقا کی کشتش (فتنه خودشون بود) به فاصله ساعتی از مرگش کل دنیا خبردار شدند, مظلوم نمایی , تشنج و دستکاری در عواطف ملت ؛ مصاحبه با دوستان و خانواده وکلی چیز دیگه ؛ اینگار کل دنیا ایشون بوده ؛ حالا قبول آدم بیگناه رو نباید کشت , خوب بازم قبول ما هم قاتلش رو لعن میکنیم ولی آدم حسابی ها
ای ...
چرا در مورد کشتار مردم مظلوم میانمار سکوت کرده اید
چیه مگه اینها انسان نیستند ؛ خدا وکیلی آدم یک مورچه رو اشتباهی لقد میکنه حالش گرفته میشه...
نمیدونم فیلم سوزوندن زنده زنده شون رو دیدید ؟؟؟
فکر میکنم دلخراش ترین و عجیب ترین فیلمی باشه که بشر به خودش دیده...
الله اکبر
لعنت خدا بر دل سیاه شیطان
بازدید کننده محترم نظر شما یارای ما در ره پر مصائب است ...
به نام خدای مهدی عج
فکر میکنید با این همه تبلیغ و زیاده نمایی غرب و آمریکا و اسرائیل از قدرت پوشالی خود ؛ پس از حمله احتمالی اسرائیل به ایران ؛ چه واکنشی هایی رخ خواهد داد ؟؟؟
(در پس آستین داشتن امکانات و امید به توفیقات الهی ایران)
![]() ![]() پاسخ ایران به حمله اسرائیل ویرانگر خواهد بود http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=1557861 عواقب حمله نظامی اسرائیل به ایران http://www.tabnak.ir/fa/news/234138 ایران چگونه به حمله احتمالی اسرائیل پاسخ خواهد داد؟ http://www.parsine.com/fa/news/59291 ایران ارتش اسرائیل را تار و مار میکند http://www.rajanews.com/detail.asp?id=131607 بهترین نظرات مرتبط با تصاویر: نویسنده: پنجشنبه 24 فروردین1391 ساعت: 13:0
دريغ است ايران که ويران شود ، کنام پلنگان و شيران شود...
نویسنده: جمعه 25 فروردین1391 ساعت: 15:45
وااای من از خنده مردم خیلی باحال بود...
![]() نویسنده: یکشنبه 27 فروردین1391 ساعت: 4:15
baba beza hamle konan , mese pashe leheshon mikonim ,,, be ghole ostad raefi toomareshono mipichim
////// سلام انشالله نویسنده: چهارشنبه 30 فروردین1391 ساعت: 21:51
نه
خوشم اومــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد نویسنده: یکشنبه 3 اردیبهشت1391 ساعت: 11:8
بسم الله الرحمن الرحیم
خیلیییی جالب بود ![]() ![]() نویسنده: یکشنبه 10 اردیبهشت1391 ساعت: 18:38
آره راست میگه اینگلیسیشم بساز تا همه بدونن قضیه چیه منتها یه اسرائیلی وحشت زده رو هم بهشون اضافه کن اینطوری باحال تره!
////// سلام احسنت چشم/بزودی نویسنده: دوشنبه 11 اردیبهشت1391 ساعت: 13:13
خیلی عکس جالبیه. من قبل از یه جای دیگه بهم رسیده بود و گذاشته بودم رو گوگل پلاسم
نویسنده: دوشنبه 11 اردیبهشت1391 ساعت: 17:59
به قول امام خمینی: هیچ غلطی نمی تونن بکنن.تا زنده ایم رزمنده ایم
یا علی نویسنده: سه شنبه 12 اردیبهشت1391 ساعت: 18:54
ایـــــــــــــول اخوی ایــــــــــــــــــــــــــــــــول ![]() |
تصاویر تهیه شده حقیر در نوروز سال 1390 مناطق جنگی
بهشت شهدا...
سفره هفتسین با نام شهدا / مشهد شهید چمران
سفره هفتسین با نام شهدا / مشهد شهید چمران
بر سر مزار شهید
سفر ه هفتسین در محل شهدا/فتح المبین
سفره هفتسین دوکوهه
هفتسین مسجد
سفره هفتسین بر سر مزار شهید گمنام
سفره هفتسین در کنار اروند
هفتسین در چادر نماز جماعت اروند
عناوین مرتبط:
دانلود موسیقی روایت فتح + مداحی مناطق جنگی + صوت شهید آوینی + روایت گری
تصاویر مناطق جنگی (راهیان نور) نوروز 1390
/zip/mp3 دانلود گلچین مداحی حاج منصور / کریمی و ...
دانلود مستند های کامل شهید زنده ؛ مرتضی آوینی
معجزه ای به نام طبس و اثبات ایران اسلامی
قابل توجه کسانی که مردم اسرائیل را با مردم دیگر اشتباه میگیرند و گاها جو ؛ و تاثیر تبلیغات صهیونیسم بین الملل روی آنها موثر شده و از حقوق آنها حرف میزنند!!! ؛ مردمی که با قتل و غارت جان و مال و سرزمین ، یک ملت را نابود و برای خود سند سازی میکنند ...
و در ادامه :
بنام خداوند جان آفرین تصاویر منطقه عشق آلود دفاع مقدس هفت سین بر سر مزار شهید گمنام //دوکوهه رویش لاله های سرخ بهار در مشهد شهیدان فتح المبین هفت سین رزمندگان در مشهدشان هفت سین جبهه //سیمچین-سیمخاردار-سیب-سنگ-سجاده-سبزه و... روز عید //دوکوهه//جوانان نسل سوم ساحل اروند و بازدید کنندگان مسافران جوی شهدا// رودخانه اروند مشهد شهدای عملیات فتح المبین // هر قدم یک شهید گمنام ماکتی از پروژه مافوق تصور و نشدنی رودخانه اروند خمپاره و مین های باقی مانده از برخورد با عزیزان شیر دل و شهدای جنگ تحمیلی نفر بر شهید حاج حسین خرازی // شیرمردی که جوانان باید بشناسند طلائیه چه طلائیه //الله اکبر طلائیه جایی که باید آهسته قدم برداشت با وضو ؛ تا درک عشق کرد ماشین های راهسازی و جنگی پشت سنگر // طلائیه راوی شیرین گفتار در حال بیان قطره ای از دریا ... شلمچه قدمگاه حضرت رضا در قرون گذشته و مقتل شهدای پاک اسلام در عصر کنونی
ماندن در محو شدن نهفته ؛ چیزی که باید به آن اندیشید و انشالله رسید مادران و خانواده شهدا و مفقودین// وای بر دل زینب سنگر های باقی مانده از زمان جنگ// طلائیه سنگر های باقی مانده از زمان جنگ// طلائیه//
مسافر کوی عشق از تبریز زوجی که ایام نوروز را با یاد شهدا سپری می کنند و در پایان وای بر دل مادر /////////////////////////////////////////
عناوین مرتبط: دانلود موسیقی روایت فتح + مداحی مناطق جنگی + صوت شهید آوینی + روایت گری /zip/mp3 دانلود گلچین مداحی حاج منصور / کریمی و ... |
به نام خدای مهدی عج
تقدیم به هنرمندان و هنردوستان ...
.
![]() |
BLOGFA.COM |
![]() |
چشمش به راه بود ؛ که بچه ها بیایند ...
چشمش به راه بود ؛ که بچه ها بیایند ...
دوستانش زود تر از او به قرار رفته بودند ؛ ولی او مانده بود ؛ دست تنها هم آخر نمیشد کاری کرد ؛ ولی باید چشم ها را باز نگاه میداشت ...
باید هر طور شده خط را حفظ میکرد ؛ آخر خیلی خون ها برایش خرج شده بود ...
ولی بچه ها یکم دیر آمدند ، یکم دیر ...
خوب ...
راستی ...
او مانده است و تکلیف ما ؛ خوب کجای کاریم؟؟؟ ؛ برای پاسداشت این خون ها چه کرده ایم ...
یا علی بگو قدمی بردار ...
ببین کدام علم یا قلمی را میتوانی برداری ؟؟؟...
بدان اگر حضرت زینب (س) نبود ؛ کربلا ؛ کربلا نمیشد ...
پس این تویی که وظیفه رسالت پیام شهدا را داری
یا علی بگو و ...
شهدا زنده اند الله اکبر ...
www.afsaran.ir/link/437967